رمان کابوس ناتمام
برشی از کتاب :
خیره به لباس تنش در اینه، چند قدم به غقب برداشته و لبهی تخت نشست. نمیخواست به او فکر کند, اما لباسش را دوس داشت. نمیخواست به خاطرات گذشته فکر کند؛ اما گردنبند همان غریبه روی سینهاش سنگینی میکرد. نمیخواست جایی که او نفس کشیده، راه رفته، خوابیده، حتی خندیده و ان چال گوشنهاش را به رخ زمین و زمان کشیده بماند؛ اما این اتاق از همان چند دقیقهی پیش، شده بود جزیی از گذشته و ایندهاش!
حریف دلش که نمیتوانست بشود، میـوانست؟ اصلا چه شد که همه چیز خراب شد؟ جوابی نداشت. سال ها بود که این سوال را از خودش میپرسید و بی جواب میماند. خندید و اشک روی گونههایش لغزید. خودش را به اغوش کشید. ارام و قرار نداشت. سریع از تخت بلند شد. با صدای لرزانی گفت:
بمیر…! داری به کی فکر میکنی؟ دیوونه شدی؟ لعنتی اون… اون…
54,500 تومان
ناموجود
جزئیات کتاب
تعداد صفحات | 576 |
---|---|
ناشر | شقایق |
نقد و بررسیها
هنوز بررسیای ثبت نشده است.