رمان ماریا ⭐️

خلاصه:
داستان زندگی دختر بیست ساله ای که بعد از مرگ همسرش، نریمان به قصد انتقام گرفتن وارد زندگیش میشه و رازی از گذشته مادر ماریا با خودش میاره که کل زندگی ماریا رو دگرگون میکنه اما داستان نفرت نریمان به همین جا ختم نمیشه چون بین نفرت و عشق فقط به اندازه لبخندهای صبور و دلبرانه یک زن فاصله هست…

برشی از کتاب :

نگاهش کردم ، دقیق و موشکافانه و برای اولین بار با نگاه یه همسر!
موهای مشکلی ،چشمان ابی، صورتی مردانه، قدی بلند و اندامی ورزیده که اون را به بهترین فرد برای شغل انتخابی ش میکنه ،حالا که با دقت تر و بی محابا نگاهش میکنم ،شباهت هایی بین خودمون کشف میکنم و نمی دونم این شباهت ها ماحصل سال ها هم زیستی ماست یا هم خون بودن مون؟
من فقط از یه چیزی مطمئنم از باوری که اگر و شایدی بهش وصل نیست! این که من سهراب رو همین طور که هست دوست دارم و این برای یه عاشق ارزشمنده عشقی که عمرش اطلاعی ندارم چند هفته یا چند سال یا شاید یک عمر ؟