برشی از کتاب:
سال ها روح من سرگردان و نزدیک اون انگشتر بود و من فرصت زیادی داشتم تا در خاطراتم از کودکی تا به امروز کنکاش کنم و چیزهایی ببینم که اون زمان نمی دیدم.
– چه چیزایی؟
– اون ساعت شنی. اون متعلق به نفرتی تی بود. اونو از یه جادوگر قدرتمند خریده بود. اون ساعت شنی را به همراه این انگشتر گرفت. بارها و بارها اون خاطرات و مرور کردم تا تونستم رمزشون و پیدا کنم. اون جادوگر سرنوشت منو دیده بود. در ازای پول هنگفتی حاضر شد به نفرتی تی کمک کنه.
اون روح منو به این انگشتر پیوند داد تا در صورت مرگ بتونم هم چنان این جا حضور داشته باشم. تا بتونم اون ساعت شنی رو پیدا کنم و حقم و پس بگیرم.
Violet –
عالی بود. خیلی ازش لذت بردم.
نویسنده انجمن –
عفوق العاده بود. واقعا لذت بردم