برشی از کتاب:
عشق به انتها رسیده،تقدیر بر باد رفته خاطره ای گمشده فقط مانده یک دل شکسته اما هنوز عاشقی هست عاشقانه ای مثل من و تو عاشقانه ای که هیچ سرنوشتی پایان آن را جدایی خنم نمی کند
شور عشق از یک لانه شروع شد که با هر بار دیدنت بودنت تفاوت داشت
دیدارهایی که هیچ گاه به اتمام نمی رسد که در آن پر از شعر هایی عاشقانه و واژه های گمشده است. که شاید هیچ لیلی و مجنونی و هیچ شیرین و فرهادی آن را به یکدیگر نگفته باشند
نمی دانم که چگونه آهسته و آؤام در دل و جانم جای گرفتی دلی که هر کس را به کنج خلوتش راه نمی داد اما تو را مانند نگینی در خود نگهداری می کند و تو را با دلی صاف و با صداقت و با قلبی عاشق که در خود نگهداری می کند و تو را با دلی صاف و با صداق و با قلبی عاشق در خود جای داد نمی دانم شاید تقدیر این گونه تو را در لانه ی تنهایی ام جای داد و از تقدیر گریزی نیست
نقد و بررسیها
هیچ دیدگاهی برای این محصول نوشته نشده است.