رمان خزان بی آذر ⭐️

رمان خزان بی آذر الو منزل اقای داوودی بله بفرمایید شما چه نسبتی با ایشون دارید من همسرشون هستم من سروان محمدی ام از پلیس راه چالوس تماس می گیرم ،متاسفانه ماشین همسرتون توی جاده تصادف شدیدی کرده .ما تونستیم مجروحین را در اسرع وفت به نزدیکترین بیمارستانی که در شهر رامسر بود منتقل کنیم؛هویت همسرتون رو از روی پلاک ماشین شون تشخیص دادیم ولی از فردی که همراهشون بودن هیچ مدرکی در صحنه حادثه پیدا نشده،بنابرین غیر فابل شناسایی هستن لطفا هر چه سریع نر خودتونو به اینجا برسونین.

63,750 تومان

ناموجود

جزئیات کتاب

زبان فارسی
ناشر علی
تعداد صفحات 700

با شنیدن پیغام سروان محمدی،سست و ناتوان روی کاناپه کنار میز تلفن افتادم و گوشی تلفن از دستم رها شد. سرم گیج می رفت،بغض راه گلویم را بسته بود و نمی دانستم باید چه کار کنم در همین حین صدای ضربه هایی که به در آپارتمانم نواخته شد می شد، نگاه پریشانم را از زمین جدا کرد و به سمت خود کشاند ولی توان تکان خوردن نداشتم . ضربه ها هر لحظه محکم تر و بلتدتر می شدند تا بلاخره صدا به گوش پرستو که در اتاقش استراحت می کرد رسید

نقد و بررسی‌ها

هیچ دیدگاهی برای این محصول نوشته نشده است.

اولین کسی باشید که دیدگاهی می نویسد “رمان خزان بی آذر ⭐️”

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *