قسمتی از کتاب:
حسی که بهت داشتم هلالوش زندگیم بود. آرام میپرسم هلالوش یعنی چه؟
یعنی آشوب یعنی فتنه نبودت آشوب بود و خیال نداشتنت، فتنه الان که هستی، الان که اینجا بین چهار دیواری خونهام بین حریم دستام دارمت، آرامشم شدی، ممنونم که هستی.
سر که بر میدارد، دلم فرو میریزد. قلب دیوانهام، مثل ماهی دور از آب، بالا و پایین میپرد و گواه عاشق شدنم میشود.
نقد و بررسیها
هنوز بررسیای ثبت نشده است.