رمان آدم و حوا ⭐️

خلاصه:

مارال دختری که در طول زندگی اش هیچوفت خودش را مقید به مسائل دینی نکرده با مردی روبه رو می شود که بسیار مقید به خداست.
و مارال را درگیر عشقی می کند که با افکارش هم راستا نیست. و مارال بین دو اهی معلق می ماند تا…

نمي داني كه لبخندت خلاصه اي از بهشت است و نگاه به بند كشيده ات ، شريف ترين فرش پهن شده براي استقبال از دلم ، كه هوايي حوا بودن شده ….
باور نمي كني كه من از ملكوت نگاه تو به عرش رسيدم ….
حرف هاي تو باراني بود كه زمين لم يزرع دلم را به بهاري سبز و شكوفايي مهمان كرد ….
هرچقدر مي خواهي آدم باش …
فرقي نمي كند در بهشت باشي يا رانده شده اي به زمين ..
من به هوايت حوا مي مانم …
خودت بگو ! حوا را چه به مجنون شدن !
چه گناه از من باشد چه تو ، محكوميم به تنها قانون بي قانون دنيا ؛ جاذبه ي عشق …
بيا تا در خلوتمان يكديگر را زمزمه كنيم !

برشی از کتاب:
حس خوبی که با حرفش بهم ترزیق کرد، شد جریان برق سیالی که اختیار از دست و پام برد و در عوض جون داد به نفس‌هام.
با ولع عطر جدید هوا رو به ریه‌هام می‌کشیدم.
این عطر عشق بود یا عطر حضور پر عشق امیرمهدی؟
شل شدن دستم رو داخل دستش حس کردم که سریع دست دیگه‌م رو هم گرفت و این بار به جای مچ دستام، کف دستام و انگشت‌هام رو مفتخر کرد به چشیدن گرمای دستاش.
_اگر نسل آدمم که باید تاوان گناه خودم و حوام رو پس بدم…